این دو
خاطره، از "
وقتِ رفتن"...!.1) دوشنبه شب هفتم آبان سال 86 بود؛ طبق معمول همۀ دوشنبهشبها پای رادیو بودم و برنامۀ شبانه رادیو پیام را با قراری که با دوستان عزیز دورۀ دانشجویی داشتیم میشنیدم.- دوشنبه شبها استاد ساعد باقری، مجری برنامه، از ساعت 10 شب تا 2 بامداد، همراه با مطالب جالب و جذّابش، ما را همراه میکرد...-همیشه ساعت 1:55شب که میشد، یعنی در آخر برنامه، شعری را به عنوان "غزل خداحافظی" میخواند.آن شب نیز غزلی از "قیصر امینپور" را بهعنوان غزل خداحافظی خواند؛ از کتاب "دستور زبان عشق"؛ همه را یادداشت کردم.فردا صبح آن روز (یعنی 8 آبان) در اخبار صبحگاهی اعلام شد که "قیصر امینپور" دیشب ساعت3 بعد از نیمه شب (یعنی یکساعت بعد از خواندن غزل خداحافظی) از دنیا رفته است...!...2) دیروز 8 آبان بود. در سالگرد رحلت قیصر امینپور بعد از 16 سال.-فیلمی را میدیدم از قیصر با صدای خودش که این شعر زیبا و عجیب را دکلمه میکرد.... چقدر مناسبتها با هم هماهنگ هستند...! آن سال در همان روزها، سریال "مدار صفر درجه" هم داشت پخش میشد... مثل الان که داره دوباره بازپخش میشود...!= این همان شعر است؛ باز هم از کتاب "دستور زبان عشق" :دست عشق از دامن دل دور باد!میتوان آیا به دل دستور داد؟!میتوان آیا به دریا حکم کردکه دلت را یادی از ساحل مباد؟موج را آیا توان فرمود: ایست!باد را فرمود: باید ایستاد؟آنکه دستور زبان عشق رابی گزاره در نهاد ما نهاد،خوب میدانست تیغ تیز رادر کف مستی نمیبایست داد...!.خدایش رحمت کند...سعید جرّاحی 8/آبان/1402
موضوعات مرتبط: ادبیـّات، شعر
برچسبها: دلنوشته, تک گویی, خاطره غصّۀ علی(ع) از جهل مردم!...
ما را در سایت غصّۀ علی(ع) از جهل مردم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jalalebajalal بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 22:18